راستین در سالن بولینگ
راستین در سالن بولینگ تا دلش خواست شیطنت کرد... کم مونده بود به جای توپ ازش استفاده کنیم.
راستین و اجلاس سران!
راستش امروز راستین نرفته مهد...
ای هفته (7 لغایت 9 شهریور ماه 91) به علت برگزاری اجلاس سران غیر متعهدها (آخه به بچه من چه مربوطه!) مهد کودکها تعطیل بود و مجبور شدم راستین را ببرم خونه خاله بزرگش بزارم..
البته فکر کنم یه جورایی بیشتر خوش به حالش می شه... خاله اش کلی بهش می رسه و همیشه باهاش زیاد بازی می کنه...
بهرحال گمویا برگزاری این اجلاس برای بچه ما که بد نشد... کلی میتونه آتیش بسوزونه بدون اینکه کسی مانعش بشه... بیچاره خاله اش
یه عکس دیگه از راستین جان
باید هزار جور کار کرد تا بتونم با خنده ازش عکس بگیرم... همش در حال فرار کردنه و شیطونی کردنه....
راستین روی چمن ها
راستش هر وقت راستین را روی چمن های پارک می نشونیم، دست ها و پاهاش رو همیشه بالا نگه می داره...
راستین و موتورش
این موتور را از من و پدرش به مناسبت تولدش هدیه گرفته...
هر چند که برای بچه ها هر روز تولده...
هر چند که برای بچه ها هر روز تولده...